بسم الله الرّحمن الرّحیم
وصیّت نامهی شهید سیّدرمضان حسینیان
« وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ1 »
« هرگز گمان نبر، کسانی که در راه خدا، کشته شدهاند، مردهاند! بلکه آنان زندهاند در نزد پرودگارشان روزی داده میشوند.»
با سلام و درود بر مهدی موعود(عج)، درهم کوبندهی ظلم و ستم و با سلام و درود بر شهیدان کربلای امام حسین(ع) تا شهیدان کربلای ایران اسلامی و با سلام و درود بر امام امّت و امّت امام و رزمندگان اسلام. از آنجایی که کشور ما، علی الظّاهر مسلمان بودند ولی اسلام داشت از بین میرفت و مردم کم کم رو بهسوی کشورهای سرمایه داری و بی دینی
می گراییدند، سپس توسّط مردان هوشیار و علمای اسلام و به یاری خدا و مردم، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و دشمنان اسلام شکست سختی خوردند. بعد از این که صدّام کافر،
نوکر آمریکا و ابرقدرت جهان، جنگ را به ملّت ستمدیدهی ایران، تحمیل کرده است، آنها به خیال خام خود، اینکه این جنگ بین عرب و عجم میباشد، در حالی که اینطور نیست. آنها بیدین هستند، آنها میخواستند دین اسلام و قرآن را در کشور اسلامی از بین ببرند. از آنجایی که، دین اسلام و قرآن، در خطر است، بر هر فرد مسلمان، یک امر واجب و شرعی
میباشد تا با دشمنان اسلام بجنگیم و برای حفظ اسلام و قرآن و میهن خود دفاع کنیم.
اینجانب سیّدرمضان حسینیان، فرزند مرحوم سیّدفضل الله، که در تاریخ 21/11/65 عازم جبهههای جنگ حقّ علیه باطل روانه شدم تا به اندازهی قدرت و توانایی که دارم برای پیروزی اسلام، دفاع کنم. ما در راه خدا میجنگیم و ما آنقدر میجنگیم تا در راه خدا شهید شویم که پیروزی از آن ماست. چون راه رزمندگان راه امام حسین(ع) است. اگر شهید شدم، مرا غسل و کفن نکنید2، چون رهبرم امام حسین(ع) غسل و کفن نداشت. به مادرم بگویید که علی به آرزوی خود رسید در جمع گریه و زاری نکنید که، دشمنان اسلام شاد میشوند و به او بگویید اگر گناهی در حقّ تو کردم، به خاطر خدا مرا ببخش. در آخر، پیام به ملّت شهیدپرور و مسلمان واقعی این که، در خطّ امام و خطّ سرخ امام حسین(ع) باشند و ادامه دهندگان راه شهیدان کربلای امام باشند. پیام دیگرم به انجمنهای اسلامی این است که انشاءالله ادامه دهندگان راه شهدای اسلام باشند.
ضمناً مرا پایین شهدا سیّدمحمود آقاجان زاده و صالح نجف زاده در محلّ تولّدم روستای گاوان آهنگر دفن کنید و نوشتهی « یا سیّدالشّهدا » در پیشانی من ببندید در
پهلوی من، قرآن و سجّادهی نماز قرار دهید.
« وصیّت به مادر عزیزم »
« به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان »
از آنجایی که ما برای اسلام و قرآن، قدم برداشتیم و برای نابودی دشمنان اسلام و متجاوزان تاریخ که به ملّت مظلوم و زحمتکش ایران اسلامی حمله کردند و مردمان بیگناه و کودکان معصوم را به شهادت میرسانند، برای ما مسلمانان یک امر واجب بود تا با آنها به مقابله برخیزیم و از آنجایی که ما میدانیم دین اسلام در خطر دشمن قرار دارد، قرآن را از ما میگیرد. ما باید جنگ را علیه دشمنان قرآن شروع کرده و دفاع کنیم از قرآن و دین خدا.
من برای یاری رساندن دین خدا و قرآن به جبهه رفتم و از خانوادهام میخواهم که از
دولت جمهوری اسلامی ایران، هیچگونه انتظار پولی و یا چیزی را نداشته باشند. ای مادر عزیزم! تو فرزندت را تربیت درست و اسلامی کردی و بعد هدیه به اسلام کردی. ای مادر! سلام بر تو که چنین فرزندی به اسلام هدیه کردی. « بهشت زیر پای مادران است1. » اگر من در راه خدا
شهید شدم و به سوی خدا رفتم، از مادرم هیچ انتظاری نخواهم داشت که از دولت اسلامی درخواست پولی یا چیزی کند. آنانی که از دولت اسلامی درخواست پولی و یا چیزی را
میکنند، آنان فرزندشان را به دولت فروختند.
بار خدایا! ما را جزء شهیدان کربلای امام حسین(ع) قرار بده.
اگر ما را نیامرزیدی، از این دنیا مبر.
سیّدرمضان حسینیان 2/12/1365
از همان اوان کودکی مقیّد به فرایض دینی و ترک محرّمات بود و هرگز دروغ نمیگفت. در ضمن درس خواندن، در انجمن اسلامی و بسیج مقاومت محل؛ یعنی، روستای گاوانآهنگر و منطقهی موحّدین شهرستان قائمشهر فعّالیّت داشت است، و در بین بچّههای مذهبی، محبوبیّتی خاص داشته و به سیّدرمضان نترس مشهور بود.
هر وقت به محل میآمد در عمران و آبادی به خصوص، تعمیرات مسجد محل، نقش اساسی داشته و لبخندهای آرام و جذّابش بیننده را مجذوب میکرد و نیمههای شب با صدای بلند قرآن و نماز میخواند، به طوری که، همسایهها با تلاوت کلاما… مجید او از خواب بیدار میشدند و آیهی قرآن « قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم…» را با اعمال و کردارش، تحقق عینی میبخشید. دوستانش نقل میکنند که گاهی اوقات سوار بر دوچرخه، برای رعایت کردن حکم خدا، به ناچار به آسمان نگاه میکرد، هرچند احتمال خطر میرفت. در سال دوم دبیرستان به علّت عشق و علاقه رهبری امام امّت و اسلام ناب محمّدی(ص) درس و مشق را رها کرده و بعد از آموزش مقدّماتی عازم جبهههای حق علیه باطل شد و در مورّخهی 14/12/1365 در کربلای 5 منطقهی عملیاتی شلمچه با دست بریده و پای شکسته و بدن پاره پاره شده، در صحرای سوزان کربلای ایران عاشقانه به سوی معبود شتافت و پس از 8 سال مفقودیّت در تاریخ 14/11/1373 پیکر مطهّرش در روستای گاوانآهنگر در گلزار شهدا در جوار دوستان و همرزمانش به خاک سپرده شد.